نشسته بودی و ما را نگاه میکردی
بدون آنکه بفهمی گناه میکردی
نشسته بودی و با دستهای تاریکت
تمام پنجره ها را سیاه میکردی
بدون آنکه بفهمی در آن حوالی سرد
بساط مرگ مرا روبراه میکردی
قبول میکنم آری گناه از من بود
قبول کن که تو هم اشتباه میکردی
چه می شد ای شریان سوز ای تمامی من
دوباره مثل گذشته نــــــــــــــــــــگاه میکردی